شهریور 91 - @@@باران@@@

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 91/6/20 ساعت: 7:47 صبح
قصه برگ و باد (خدا )

 


جشن فارغ التحصیلی خسرو پر شده بود از سر و صدا و بگو و بخند همکلاسی هاش.

وسط جشن بود که زنگ به صدا در آمد و یکی از دوستان خسرو در را باز کرد.

در آستانه ی در پیرمردی نحیف ظاهر شد.تا چشم خسرو به پیرمرد افتاد داد زد:مگه نگفتم بعد از مهمونی بیا؟و در را محکم به هم زد و در جواب سوال دوستان متعجبش که می پرسیدند:"اون کی بود؟"گفت:نظافتچی ساختمان!

پیرمرد در حالی که از پله پایین می رفت و بغض گلویش را می فشرد ،در دل به نمک نشناسی پسری که با پول کارگری او فارغالتحصیل شده بود فکر می کرد...



موضوع: ,
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 91/6/20 ساعت: 7:47 صبح

 

حرف ها دارم اما....


بادهای سرد بی رحمانه می وزند،وقتی در آسمان زندگی ام ناپدید می شوی

وقتی پشت ابرهای غرور خود را پنهان می کنی

آخر بادها هم می دانند که اگر خورشید دلم نباشد چقدر سست و شکننده می شود.

پس بمان،بتاب،زندگی ببخش

نگذار دستانم در سرمای این احساس یخ بزنند.

گرمی حضورت را نصیبم کن.

که من بی حضور تو در طوفان مرگبار تنهایی نابود می شوم

دیگر باریدن بس است

ای کاش بدانی که دلم چقدر برای "رنگین کمان" تنگ شده است.....


موضوع: ,
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 91/6/20 ساعت: 7:47 صبح








صبور باش...

ترانه ی شاد با هم بودنمان به ثانیه های آخر رسیده

مثل همه ی ترانه های شاد دیگر

اما من و تو شادی را،غم را،همه را با هم می گذرانیم

پس ناراحت نباش

حتی اگر ملودی بعدی غمناک باشد.

عقیده ی من این است:

"پایان روزهای خوب به معنی پایان زندگی نیست

این تنها ماندن است که ما را می کشد..."



موضوع: ,
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 91/6/20 ساعت: 7:47 صبح
 پله

 





 روی هر پله که باشی خدا یه پله از تو بالاتره

نه به خاطر اینکه خداست

به خاطر اینکه دستتو بگیره ... !!!

***********************


نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انـداختــــ . . . . .

مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:


......
گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . !!!

کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .

************************

 

از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت

زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است

و خدا همچنان لبخند میزد.....



موضوع: ,
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 91/6/20 ساعت: 7:47 صبح

 مطالب عاشقانه 8


 

 

از همون اول هر وقت گریه می کردم تو میدونستی چی می خوام.

الانم تو تنها کسی هستی که دلیل اشکامو می دونی؛با اینکه ازم می پرسی چی شده

فقط توئی که احساساتمو می فهمی.

اما من...

من هیچ وقت نفهمیدم دردتو تو اون شبایی که بالای سرم بیدار می موندی.

هیچ وقت نشنیدم صدای شکسته شدن قلبتو هر وقت قلب خودم شکسته بود.

مادر عزیزم!

دوستت دارم به خاطر تمام بی خوابی هایی که کشیدی تا من رویا ببینم.

تو رنج مادر بودنو به خاطر من تحمل کردی.

ای کاش رنجی سخت تر از این باشه تا من به خاطر تو تحمل کنم...



موضوع: ,
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
لینک های روزانه
دوستان
ابزارک های وبلاگ