خواهرم! کمی فکر کن - @@@باران@@@

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نویسنده :بهلولی
تاریخ: دوشنبه 90/12/15 ساعت: 8:26 صبح

 

زمان شاه بود

داشتیم با هم تو خیابون قدم می زدیم

یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه می رفت

فاطمه رفت جلو و بدون مقدمه ازش پرسید: ببخشید خانم! اسم شما چیه؟

خانم با تعجب گفت: زهرا ، چطور مگه؟

فاطمه خندید و گفت: هر دومون هم اسم حضرت زهرائیم

بعد پرسید: می دونی چرا روی ماشین ها چادر می کشن؟

خانم که هاج و واج مونده بود ، گفت: لابد چون صاحباشون می خوان سرما و گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه

فاطمه گفت: آفرین! من و تو هم بنده های خدا هستیم ، و خدا به خاطر علاقه ش به ما ، یه پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا حفظ بشیم و آسیبی نبینیم

 

... بعدها که دوباره اون خانم رو دیدم ، محجبه شده بود

 

                                    خاطره ای از شهیده فاطمه جعفریان

                                   منبع: کتاب کفش های به جا مانده در ساحل ، صفحه 17

 

یه مدت پیش بین جوون ها یه بررسی انجام دادم که به نتیجه ی اسف باری رسیدم ، خواستم نوع نگاه و ارزشی که جوونها برای دخترای بی حجاب و آرایش کرده قائلند رو بدونم.... خیلی دلم سوخت ، تازه فهمیدم چقدر خدا خانوم ها رو دوست داشته که حجاب رو واجب کرده ... چقدر بهشون ارزش داده با حجاب...

زمانی به این نتایج رسیدم که فهمیدم جوونا به یه دختر بد حجاب و خود آراسته  ، فقط به عنوان وسیله ای برای ........ نگاه می کنن . وقتی گفتن ما به چنین خانوم هایی به عنوان یه همسر نگاه نمی کنیم و ازدواج باهاشون رو حماقت می دونیم ، بیشتر دلم سوخت.

با خودم گفتم کاش خانوم های شیعه ارزش خودشون رو می دونستن و ........

 

                                               بسه! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


موضوع: ,
لینک های روزانه
دوستان
ابزارک های وبلاگ